سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
[ و او را گفتند اگر در خانه مردى را به رویش بندند روزى او از کجا سوى او آید ؟ فرمود : ] از آنجا که مرگش بر وى در آید . [نهج البلاغه]
 
امروز: یکشنبه 103 آذر 4

سلام هر وبلاگی یه روزی خسته میشه وبلاگ منم کم کم داره خسته میشه و احتیاج به استراحت داره وممکنه برای مدتی تعطیل بشه .یعنی این طور بگم که من به خاطر حجم زیاد درسام مدتی نمیتونم وبلاگ رو بنویسم و این مدت معلوم نیست تا چقدر طول بکشه . شاید یه روزی برگردم و اگه بر گشتم با همین وبلاگ و همین آدرس و با دست پر تر بر می گردم . امیدوارم این وبلاگ رو از یاد نبرید.

باقی بقایتان ..... دشمن فدایتان


 نوشته شده توسط نغمه در دوشنبه 85/5/23 و ساعت 2:56 عصر | نظرات دیگران()

تو ای زن ، ای زن ایران عصیانگر

کفن کردی به تن در زیر پیراهن

برون رفتی ز خانه سوی آزادی. سوی سنگر…

در آن میدان پر غوغا

در آن دریای توفان زای انسانها

به تیر دشمنامن فرزند مغرورت به خاک افتاد.

زدی فریاد:

(( ای جلاد

که تیرت طعنهی (( تندیس آزادی )) است

چو فرزند مرا کشتی

مرا هم…))

تیر خالی شد.

تو افتادی

کنار نعش فرزند شهد خویش جان دادی.

در آن هنگام سربازی

که شاید مادرش چشم انتظارش بود در یک ده

تیری زد به فرمانده

به آن جلاد

وتیر دیگرش را در دل سوزان خود جا داد.

درخت سبز اندامش شکست و بر زمین افتاد.

زمین از خشم میلرزید

و گلها گریه میکردند

ولی تاریخ پیکار رهایی بخش میخندید.......


 نوشته شده توسط نغمه در چهارشنبه 85/4/28 و ساعت 11:36 صبح | نظرات دیگران()

سلام

تسلیم ...میدونم حسابی از دستم شاکی هستین حسابی بد قول از آب در اومدم گفتم بعد امتحانا مینویسم ولی نشد

جریان از این قرار بود که: بلافاصله بعد از امتحانا رفتیم سفر رفتم همونجایی که گفتم عزیزترین کسام اونجا زندگی میکنن ( سنندج )    جای شما خالی  خیلی خوش گذشت دیگه نه کاری بود نه زحمتی  اونجا همه همش ناز آدم رو میکشیدن فقط بخور و بخواب بود و بس اون قدر بهم رسیدن که  حسابی لوسم کردن بازم جای شما خالی هر روز گشت و گذار و خوش گذرونی تا این که یه روز خوب :  وای وای داشتم خوش میگذروندم که تلفن زنگید بابام بود آخه بابام با ما نیومده بود سفر گفت کارنامم رو گرفته دلم هورری ریخت( آخه بستگی به معدلم یه قولهایی بهم داده شده بود که خب معدلم باید به حد نساب میرسید  خدا رو شکر منم که شاگرد زرنگ ) آخی خیالم راحت شد معدلم خووووووووب فقط یه صدم کمتر از قرار شده بود.......... ...خلاصه پر  چونگی نکنکم  مسافرت ما تموم شد و برگشتیم و طی یه جلسه خانوادگی مامان و بابا و  داداش و خواهر کوچیکه لطف داشتن و رای دادگاه به نفع من صادر شد...........بالاخره قولی که داده شده بودامروز عصری  قراره به سلامتی عملی بشـــــــــــــــــه.....................

ممنون که دعام کردید...............ممنون که همیشه بهم سر میزنید..... 

 

باقی بقایتان .... دشمن فدایتان


 نوشته شده توسط نغمه در شنبه 85/4/17 و ساعت 11:25 صبح | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم

کویر خیال
نغمه
رشتم گرافیکه .عاشق کارای هنری ام گه گاهی هم شعر می گم

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 4
مجموع بازدیدها: 86888
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه
 
موسیقی وبلاگ من