کویر خیال
سلام
ممنون از کسایی که در این مدت همیشه به این وبلاگ سرمیزدند.
فعلا تا آخر عید نمی تونم آپ کنم .اینم آخرین آپ سال1384 هستش.این شعر رو برای کسانی گفتم که با وجود این که دل هامون همیشه نزدیک همه ولی کیلومتر ها ازهم دوریم.همیشه لحظه شماری ما واسه اینه که عید یا تابستون برسه تا بعد ماه ها همدیگه رو ببینیم. ولی این روزا چه زود تموم میشن . چه زود.....
باز میایید و روزی می روید
جز به تابستان در اینجا نیستید
این نه این که
دیدن روی شما حق من است؟
پس چرا هرلحظه
با ما نیستید؟
راه هامان دور و
دل هامان همه نزدیک هم
چشم هامان هم به در
عید نزدیک است و
این دل طاقتش طاق شده
تا ببیند رویتان
پس بدانید این جا
در همین شهر غریب
هست انسانی که بی تاب شماست
پس بیایید و بدانید که تنها نیستید.
عیدتون مبارک ...تعطیلات خوش بگذره.
زندگی
واژه پرمعناییست
می شود گفت:
همه بود و نبود
همه ذکر و سجود
زندگی واژه تنهای همه بودنهاست
کس نمیداند چیست
او فقط میداند
زندگی باید کرد
بندگی باید کرد
تا توانست رسید
به آن نقطه اوج
زندگی معنی با هم بودن
ترک تنهایی و تنها ماندن
آن را باید ساخت
زندگی را باید...
می باری و می شویی
می روبی و می سایی
ببار ای ابر بارانی
در این دنیای نفسانی
دلم پر گشته از غصه
مگر اشکت ببارانی
بشویی این دلم از غم
که با غم زندگی نتوان
دلی کز غصه پر باشد
برای بندگی نتوان...
همه ما در دنیا رهگذریم
رهگذر می آید
میماند
نغمه ای می خواند
شاخه ای میچیند
خوشه ای می کارد
چینه ای می سازد
خانمانی را میسوزاند
عاقبت خواهد رفت
سوی منزلگه خویش
آری خاهد رفت
بار خود خواهد بست
رهگذر میداند
ابدی نیست در این دنیا او
رهگذر میداند
خواهد رفت
زود زود
حتی زود تر از آنچه که خود می پندارد
همه ما رهگذریم...
نغمه ای میشنوم
نغمه ای گرم ولیکن آشنا
نغمه می آید و می ساید دلم
شاید یک احساس
یا که یک حس غریب
میشود گفت محرم این است
تا دلت پاک شود
شسته ورفته
دسته ها می آیند
طبل زنان می آیند
یا حسین گویان
در خزان می آیند
میطراوند دلم
این دلی که به یک لرزه نیازی دارد
تا بسازد ازنو
زندگی را
خود را
بودن را
آری این نغمه حاکی از خاطره است
خاطراتی که نباید خواند
باید فهمید