کویر خیال
همه ما در دنیا رهگذریم
رهگذر می آید
میماند
نغمه ای می خواند
شاخه ای میچیند
خوشه ای می کارد
چینه ای می سازد
خانمانی را میسوزاند
عاقبت خواهد رفت
سوی منزلگه خویش
آری خاهد رفت
بار خود خواهد بست
رهگذر میداند
ابدی نیست در این دنیا او
رهگذر میداند
خواهد رفت
زود زود
حتی زود تر از آنچه که خود می پندارد
همه ما رهگذریم...
نغمه ای میشنوم
نغمه ای گرم ولیکن آشنا
نغمه می آید و می ساید دلم
شاید یک احساس
یا که یک حس غریب
میشود گفت محرم این است
تا دلت پاک شود
شسته ورفته
دسته ها می آیند
طبل زنان می آیند
یا حسین گویان
در خزان می آیند
میطراوند دلم
این دلی که به یک لرزه نیازی دارد
تا بسازد ازنو
زندگی را
خود را
بودن را
آری این نغمه حاکی از خاطره است
خاطراتی که نباید خواند
باید فهمید