کویر خیال
تو ای زن ، ای زن ایران عصیانگر
کفن کردی به تن در زیر پیراهن
برون رفتی ز خانه سوی آزادی. سوی سنگر…
در آن میدان پر غوغا
در آن دریای توفان زای انسانها
به تیر دشمنامن فرزند مغرورت به خاک افتاد.
زدی فریاد:
(( ای جلاد
که تیرت طعنهی (( تندیس آزادی )) است
چو فرزند مرا کشتی
مرا هم…))
تیر خالی شد.
تو افتادی
کنار نعش فرزند شهد خویش جان دادی.
در آن هنگام سربازی
که شاید مادرش چشم انتظارش بود در یک ده
تیری زد به فرمانده
به آن جلاد
وتیر دیگرش را در دل سوزان خود جا داد.
درخت سبز اندامش شکست و بر زمین افتاد.
زمین از خشم میلرزید
و گلها گریه میکردند
ولی تاریخ پیکار رهایی بخش میخندید.......