کویر خیال
در کویری خسته تنها
من روانم سوی آبی
نیست اینجاجز سرابی
هرکجا گشتم سراب است
حال این دنیا خراب است
در کویر و دشت و صحرا
هر کجا بینی سراب است
نیست چیزی تا
سرابی ما بسازیم
از خوشی ها
بشکنیم قلب سراب مملو از درد و بدی ها
در کویر رعب و وحشت
جز لبی تشنه نیابی
تشنه ی عشق و محبت
در کویری بس خیالی...